اسفند 91 (جدید)
تو زیبایی و همچون موج دریا پر هیاهویی
منم تشنه کویری ، که ندارد هیچ آهویی
بیا یک شب کنارم تا سحر بنشین ببین جانا
که خوشتر باشد از صد موج این بی ها و بی هویی
.
.
.
تنها چیزی که فروغش به خاموشی نمی گراید
خاطرات پاک به یاد هم بودن است
.
.
.
تو صبح باش ! من تمام شب های تاریخ را تاب می آورم !
.
.
.
ندارم من نظر جز بر نگاهت / ندارم من طلب جز روی ماهت
ندارم من دلی جز عاشق تو / نباشم من دمی جز در پناهت
هه !
مرا چه به فلسفه ؟؟؟
من هنوز در منطق چشمانت مانده ام !
.
.
.
امشب کم توقع شده ام !
آرزویم کوچک است و کم حرف ، هیچ نمیخواهم جز ”تـو”
.
.
.
عشق همیشه نافرجام است برای درخت ها !
به آسمان هم که برسند به همدیگر نمی رسند ؛ تبر ها مگر کاری کنند !
.
.
.
من تا همیشه می توانم تو را از میان تمام مردم دنیا تشخیص دهم !
به شرط آنکه چشمانت را نبندی !
.
.
.
کاش میدانستی که جهانم بی تو الف ندارد !!!
.
.
.
قدش به “عشق” نمی رسید ؛ “غرور”م را زیر پا گذاشت تا برسد !
نظرات شما عزیزان: